...شايد يه وبلاگ

در قطار مرد جوانی از همسفر سالمندش پرسید : ساعت چند است ؟
پیرزن : از نگهبان بپرس !!!
مرد جوان : می بخشید ؛ من قصد ناراحت کردن شما را نداشتم !
پیرزن : ببین جوان ، اگر مودبانه جواب بدهم ، سر صحبت را باز می کنی و از من می پرسی به کدام شهر می روم و خانه ام کجاست و چه کاره ام ؟ وقتی بگویم چه کاره ام ، خواهی گفت که هرگز محل زندگی مرا ندیده ای و من از روی ادب تو را به خانه ام دعوت می کنم و در خانه ام دخترم را می بینی و عاشق او می شوی و از او خواستگاری می کنی !!!!!
بگذار از همین حالا آب پاکی روی دستت بریزم و بگویم : من نمی گذارم دخترم با مردی ازدواج کند که از مال دنیا یک ساعت هم ندارد !!!



نظرات شما عزیزان:

bahar
ساعت9:13---10 مهر 1390
خيلي باحال بودپاسخ: ممنونم که خوندی

mohamad
ساعت22:30---9 مهر 1390
ایوللللللللللللللللللللللللل به این میگن یه مادر زن خوب
پاسخ: پس به زنت بگو یادت بگیره


حانیه
ساعت10:26---9 مهر 1390
چقدر اینده نگر پاسخ: شورش و در آورده دیگه

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ارسال شده در تاریخ : 7 / 7 / 1390برچسب:, :: 23:34 :: توسط : بهزاد

درباره وبلاگ
خدايا ؛ کسي را که قسمت کس ديگريست، سر راهمان قرار نده... تا شبهاي دلتنگيش براي ما باشد... و روزهاي خوشش براي کس ديگري...!
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 395
بازدید دیروز : 36
بازدید هفته : 470
بازدید ماه : 611
بازدید کل : 264729
تعداد مطالب : 462
تعداد نظرات : 1023
تعداد آنلاین : 1